نور دیده

یک پست کمی طولانی

خیلی وقتها مطالبی هست که دلم می خواهد در مورد آنها صحبت کنم و یا بنویسم. اما نوشتن و صحبت کردن از خیلی موضوعات آن هم به صورت مستدل و زیبا و یا حتی خیلی ساده، آن قدرها هم کار راحت و آسانی نیست. برای همین وقتی، به مطلبی می رسم که کسی به زیبایی در مورد آن صحبت کرده، در عین غبطه (و یا شاید حسادت) کلی دلم آرام می شود و نفس راحتی می کشم (مثل وقتی که بیماری خطرناک مادرانه را خواندم). من، خودم را آدم کتابخوانی نمی دانم. اما در کتاب خواندن به آرامشی می رسم که همیشه، حتی وقتی درگیری های ذهنی متنوعی دارم خواندن چند سطر انگار دنیایم را زیر و رو می کند (و حالا بعد از چندین سال زندگی مشترک، آقای همسر هم می داند که نمی تواند حریف این کتاب خواندن های بو...
7 فروردين 1392

سال نو

لحظه تحویل سال، من نشسته ام کنار سفره هفت سین، آقای همسر در کنارم و پسرکم بر دلم. یک لحظه انگار ثانیه ها کش می آیند و طولانی می شوند به اندازه یک سال، سالِ پیش رو. تمام آرزوهایم از ذهنم می گذرند. دلم می خواهد دعا کنم برای پسرکم، برای عزیزانم، برای همه. اما انگار در یک لحظه همه چیز فراموش می شود و فقط یک چیز می ماند: "یا مقلب القلوب و الابصار ..."
5 فروردين 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نور دیده می باشد